در زمانِ خوشی بسیاری اصلا به فکر خدا، عبادت و یاد کردن کسیکه همیشه به یاد ماست (الله پاک) نمیباشیم.
ولی وقتی دردی یا مصیبتی نزدیک ما شد، آنگاست که نزد خود میگویم، ما کسی داریم که ما را هست کرده، همواره در زمانِ بد به داد ما رسیده، میپردازیم به یاد و عبادت او (خدا)!
من هم مثل اینگونه اشخاص زمانیکه روزهای خوب و تا اندازهی خوش میداشته باشم، اصلا به فکر وبلاکم نیستم، ولی وقتی احساس غُربت/تنهایی میکنم، میپردازم به وبلاکم و غم/غصههای قلبم را اینجا مینویسم و احساس آرامش هم میکنم.
شاید اکثر مخاطبانم فکر کنند که در زندگی من به جز غم/اندوه چیزی دیگری وجود ندارد. نخیر قسمیکه در عنوان ذکر کردم یک روزی خوش دارم، ولی ده روز پُر از مصیبتهای روزگار است!
به هر حال زندگی خود را ادامه دادم و در این مدت که در وبلاک نبودم، تنها تغییراتی خوب و مثبتی که در زندگیم آوردم این است که درسهای خود را فشرده میخانم و در امتحان ۲۰ فیصد نیز، نمرات مکمل را اخذ کردم، در کُل انگیزهی زیادِ دارم تا به بهترین شکل ممکن دانشگاه خود را به پایان برسانم.
اما فشار روزگار نا مناسب زندگی، وضعیت بد اقتصادی و بیکاری بعضی اوقات حالم را بسیار خراب میکند، بعضی اوقات میگم ای کاش دختر بودم؛ چون مرد مثل دختر هیچگاه نمیتواند راز دل خود را به کسی بگوید تا قلبش راحت شود و مجبور است همه چیزهایی که در قلباش دارد را به تنهایی تحمل کند!
اگر به مادر بگویی او سلطان غم است و تشویش خواهد کرد و میترسم تشویش او سبب مشکلات برای خودش نگردد، پدر هم همینطور، این سختیهای روزگار گاهی اوقات برایم میگوید، تا این دنیا را ترک بگویم، حس نا اُمیدی میکنم؛ ولی باز هم با خود گفتیم و میگم که نی حکیم ادامه بتی، نا اُمید نباش تو بلاخره موفق خواهی شد.
اما اما این همه مبارزه تا کی؟ چرا؟ منی که هیچگاه بدی کس را نخاستیم، به کسی بد نکردیم، به کسی ضرر نرساندیم، اکثر اوقات در جاهای مهم دروغ نگفتیم، نکردیم، ی نکردیم، حرام نخوردیم و اینقدر زجر باید بیبینم.
فقط میخواهم درس بخانم، یک تکیهگاهی خوب برای خانوادهام باشم، مشکلات خانواده خود را حل بسازم، به جایگاه خوب در زندگی برسم، افتخار خانوادهام باشم. ولی به این چیزها نمیرسم، مگر کجایی نیت من بد است!!؟
درباره این سایت